الفبای راه اندازی کسب و کار شخصی
الفبای راه اندازی کسب و کار شخصی
اگر جستجویی در خصوص راه اندازی کسب و کار کنید، دسته ای از مقالات با این عناوین را خواهید دید: چگونه با 5 میلیون کسب و کار خود را در خانه راه اندازی کنیم؟ چگونه بدون سرمایه و در کمترین زمان به درآمد میلیونی برسیم؟ بهترین شغل دنیا را از ما بخواهید و… اما واقعیت چیست؟ آیا میتوان نقشه راهی یافت تا ما را در رسیدن به کسب و کار شخصی هدایت کند؟ در این مقاله الفبای راه اندازی کسب و کار شخصی را از منظری دیگر بررسی خواهیم کرد و به مراحل آماده سازی یک فرد برای وارد شدن به کلوپ کارآفرینان را تشریح می کنیم.
یکی از افکار فانتزی جوانان در ابتدای ورود به بازار کار این است که به سرعت کسب و کار شخصی خود را راه اندازی کنند و به ثروت و شهرت بی پایان دست یابند. دفتر کار، مشاور و کارمندان زیاد و… اما این سئوال پیش می آید که آیا همه کسب کارها به موفقیت میرسند؟ کدامیک از آنها شکست می خورند؟ کدامیک از کارآفرینان میتوانند به بهشتی که در ذهن خود ساخته اند برسند؟ چگونه برند شخصی شکل میگیرد؟
فهرست مطالب
Toggleواقعیت های راه اندازی کسب و کار
کمی از دنیای فانتزی و داستان های ” سیلیکون ولی” و افرادی که در گاراژهای خانه خود یک کسب و کار را شروع کردند و به ثروت های ملیون دلاری رسیدند که بگذریم، باید به برخی از واقعیت های دنیای کسب و کار بدون هیچ رویاپردازی بپردازیم و اصول کلی آنرا بررسی کنیم. در ابتدای این مقاله چند واقعیت نه چندان خوشایند دنیای کسب و کار شخصی را مطرح می کنم تا با دیدگاه فیلم های هالیوودی و کلیپ های انگیزشی وارد این حیطه نشوید و بدانید مشکلات زیادی در این نوع سبک زندگی وجود خواهد داشت اما کسی پیشرفت خواهد کرد که عاشقانه و آگاهانه وارد عرصه شود. شاید نیاز باشد چند سال حیطه مورد نظر را بعنوان یک شغل دوم در نظر بگیریم و آنقدر ادامه دهیم تا روزی برسد که بتوان بعنوان یک شغل اول با درآمد مستقل در نظر گرفت.
اگر می خواهید کارآفرین شوید بیاد داشته باشید که:
1- مرخصی و مسافرت محدود میشود.
اگر وارد این سبک زندگی شدید شاید در چند سال اول مرخصی ها و در کنار انواده بودن را کمی محدود کنید زیرا اصطلاحا نمیتوان دنبال چند خرگوش کرد. بسیاری از افراد علاقه دارند زود از سرکار خود به خانه برگزدند و به کارهای دیگر بپردازند و استراحت خود را داشته باشند و از آنطرف هم به پیشرفت های شغلی برسند. اما خبر بد اینست که اینها باهم جمع شدنی نیستند و شاید تا چند سال باید تفریح و مرخصی و چیزهای دیگر را محدود کرد.
2- ساعت 5 بعداز ظهر به خانه رفتن را فراموش کنید.
یکی از عادات کارمندان و افرادی که برای یک کارفرما کار میکنند این است که دائما به ساعت نگاه میکنند تا سوار سرویس شوند و به خانه بیایند. اما در کسب و کار شخصی چنین اتفاقی کمتر دیده میشود. گاهی تا نیمه های شب مجبور هستید در دفتر کار خود بمانید و به کارها برسید. کمتر مدیر و کارآفرینی را دیده ام که از استراحت و مسافرت های پی در پی و خوشگذرانی صحبت کند زیرا مسئولیت سنگینی بر دوش آنهاست. اگر جزء افرادی هستید که باید به تفریح، تماشای تلویزیون و گذراندن وقت با دوستان برسید، بهتر است قید کارآفرین شدن را بزنید.
3- در خانه هم به دنبال کارهای فردا هستید
هنگامی که برای فرد دیگری کار میکنید، پس از اتمام ساعت کار به فعالیت های دیگر می پردازید و شاید در خانه کمتر به مسائل جاری در محیط کار بپردازید اما در کسب و کار شخصی نیز باید به ایمیل ها و تامین لوازم و چیزهای دیگر بپردازید و کمتر وقت خالی خواهید داشت. اکنون که من در حال نوشتن این مقاله هستم کمی از نیمه شب گذشته است و این در حالی است که در زمان کارمندی در این زمان در بستر خواب بودم. اما چون این کار مطابق با ارزشهای فردی و علایقم است از انجام آن لذت می برم.
فردی که کسب و کار شخصی خود را اداره میکند، لذت کار و تفریح را باهم دارد و از آن خسته نمیشود. یکبار از کارآفرینی شنیدم که می گفت: در تعجبم از شما که روزانه 8 ساعت کار میکنید و بلافاصله به استراحت و تفریح می پردازید و سعی می کنید در تعطیلات به جبران آن بپردازید در حالی که من در تمام مدت روز در حال تفریح هستم. او کار خود را معادل بهترین تفریحات میدانست و هیچگاه از انجام آن خسته نمیشد و این یکی از نشانه های کسب و کار موفق است.
4- رقبا و دشمنان زیادی پیدا خواهید کرد
همان افرادی که تا دیروز به تحسین شما می پرداختند و هیچ حس رقابتی نسبت به شما نداشتند، امروز به دشمنان درجه یک شما تبدیل میشوند زیرا با خود می گویند چرا فلانی توانست و ما نتوانستیم؟ برای اینکه از این حس بد و گفتگوی درونی منفی خلاص شوند شروع به منصرف کردن شما میکنند و مشکلات کار را یادآور میشوند. در این بین فردی دوام می آورد که با یقین کامل این مسیر را انتخاب کرده باشد.
اما…
در پایان این قسمت که چندان هم خوشایند نبود می خواهم روی دیگر سکه را به شما نشان دهم. زمانی که به موفقیت و استقلال شغلی رسیده اید و کارمندان خود را افزایش میدهید و برند شما در حال شکل گیری است، نگاهی به مسیر طی شده می اندازید و با پوست خندی میگویید: می ارزید. با همه این فراز و نشیب ها و مشکلات یک حس رضایت درونی سراغتان می آید که می گویید ارزشش را داشت زیرا چنین سبک زندگی را خودتان انتخاب کرده اید.
حال انتخاب با شماست…
مدل ذهنی کارآفرینان
وقتی به دستاوردهایی مانند شرکت، خودروی لوکس و خانه های میلیاردی کارآفرینان نگاه میکنید، شاید با خود فکر کنید آنها به اهداف خود رسیده اند و دغدغه ای دیگر ندارند اما آنها به کار خود عشق می ورزند و ثروت و شهرت را بخشی از دستاوردهای آن میدانند. شاید برای یک کارآفرین اضافه نمودن یک محصول تازه یا استخدام چند صد پرسنل و توسعه کسب و کار مهمتر از خرید ماشین لوکس و سفرهای لاکچری باشد. بنابراین اگر بتوانید چنین هندسه ذهنی را در خود پرورش دهید و بجای پرداختن به نیازهای سطحی، از مسیر شغلی خود لذت ببرید. مادامی که از نوع شغل خود لذت نبرید نمیتوانید ساعات طولانی را در دفتر کار خود سپری کنید و هر سختی را تحمل کنید.
زمانی که در یک شرکت معروف تولید خودروهای سنگین کار میکردم، از نزدیک چنین مدل ذهنی را درک کردم. مالک کارخانه علیرغم داشتن هلدینگ بزرگ در ایران و کشورهای دیگر، هر روز 7 صبح در محل کار خود حاضر میشد و تا شب به فعالیت می پرداخت. در این بین همکاران به شوخی می گفتند که اگر ما یک هزارم سرمایه او را داشتیم، پا روی پا انداخته و از زندگی لذت می بردیم. درست و غلط بودن این حرف را نمیدانم اما چیزی که مهم است اینست که اکثر کارآفرینان از چنین نیازهای اولیه پا را فراتر گذاشته اند و دغدغه های بزرگتری دارند. هنگامی که زندگی بیل گیتس، زاکربرگ، جابز و… را هم بررسی میکنیم به نقاط اشتراکی با نمونه های وطنی میرسیم و پی میبریم که چنین رویکردی در اغلب آنها یکسان است.
پیشنهاد ویژه:
شرکت در دوره رهایی از کارمندی
بهانه های عدم راه اندازی کسب و کار
من تحصیلات مرتبط ندارم
یکی از مواردی که بلای جان کارآفرینان جوان شده است، محدود کردن خود به رشته تحصیلی و موقعیت فعلی است. ذائقه این افراد چنان تغییر کرده که فکر میکنند اگر در رشته حسابداری از دانشگاه فارغ التحصیل شده اند، دیگر نمیتوانند بدنبال آرزوهای خود بروند. بسیاری از انسانها در رشته مورد علاقه خود تحصیل نکرده اند و این مسئله را پس از فارغ التحصیلی و در بازار کار متوجه میشوند. یکی از اتفاقات جالبی که بعد از وارد شدن به بازار کار متوجه آن میشویم، فاصله بین تصورات ما و دنیای واقعی است.
مثلا فردی که از رشته مهندسی مکانیک فارغ التحصیل شده است، فکر میکند اگر وارد بازار کار شود تمام مشکلات صنعت را در چند ماه حل خواهد کرد اما پس از چند سال می بیند نیاز به منابع و نیروهای متخصص بیشتری حس میشود و داستان پیچیده تر از محاسبات اوست. از طرف دیگر برخی افراد در حین کار به توانایی ها و استعداد خود پی میبرند و به نظر من تصمیم گیری در این مرحله با موفقیت و کامیابی بیشتری همراه خواهد بود زیرا فرد میداند چه چیزی می خواهد و میتواند شغل فعلی خود را با شغل ایده آل بخوبی مقایسه کند.
به غیر از برخی رشته ها مانند پزشکی و رشته های خاص که نیاز به تخصص و سالها تجربه دارند، میتوان با کمی تجربه و فعالیت به زمینه کاری مورد علاقه خود رسید. یکی از کسب و کارهای اینترنتی موفق در کشور که در زمینه فروش قالب وردپرس و برنامه نویسی سایت فعالیت میکند، توسط فردی تاسیس شده است که رشته دانشگاهی ایشان متالورژی بوده اما او خود را محدود نکرده و به سمت فعالیت مورد علاقه خود رفته است. همچنین بسیاری از مدرسان حوزه موفقیت و مشاوران کسب و کار نیز در زمینه روانشناسی و یا رشته های مرتبط تحصیل نکرده اند اما با تلاش و علاقه زیاد توانسته اند در زمینه مورد علاقه فعالیت کنند.
سرمایه کافی برای شروع ندارم
این یکی از بهترین بهانه هایی است که میتواند خوشبین ترین انسان ها را از میدان به در کرد. هنگامی که فردی با شادی و انگیزه به شما می گوید که میتوانی کسب و کار خود را راه بیاندازی، میتوانید با این بهانه او را از گفته خود پشیمان کنید. به نظر شما فاکتور سرمایه چه مقدار در موفقیت یک کسب و کار موثر است؟ شاید با خود بگویید 100% اما اگر چنین ذهنیتی دارید پس سری به استارت آپ ها و مشاغلی بزنید که با تبلیغات و سرمایه های هنگفت شروع به کار کردند اما در میانه راه دچار شکست شدند. من هم قبول دارم که سرمایه بسیار مهم است اما در ابتدا باید هویت کسب و کار خود را شکل دهید و سپس به بلوغ برسانید.
نگاهی به برندهای موفق نشان میدهد ابتدا یک ایده ناب و سپس ارئه خدمات خوب و پدیدآوردن مشتری وفادار از رموز موفقیت آنها بوده است. افراد زیادی را می بینم که می گویند اگر الان یک دفتر بزرگ و یا یک مغازه داشتم شروع میکردم و ایده خود را عملی می کردم اما این اشتباه ترین کار ممکن است و اغلب افراد در این مرحله از ادامه کار باز می مانند. اگر به تصویر بالا توجه کنید، خواهید دید اغلب افراد منتظر یک شرایط خوب مانند دفتر، تجهیزات، شرکت، وام و… هستند تا آن فعالیت را انجام دهد تا به فردی که در ذهن دارند تبدیل شوند. این روند معیوب بسیاری از افراد را از تبدیل شدن به آن چیزی که در ذهن دارند باز میدارد.
بنابراین ابتدا به شخصی تبدیل شوید که می خواهید باشید (BE) و سپس کار خود را در مقیاس کوچکتر انجام دهید (DO) و در نهایت خواهید دید صاحب کسب و کار و عنوان مد نظر خود خواهید بود(HAVE). مثلا از فردی می پرسیدم آرزوی تو چیست؟ او می گفت هدف من این است که یک رستوران معروف و خوشنام داشته باشم. به او گفتم در این زمینه چه کارهایی انجام دادی؟ گفت هیچ کار زیرا من باید یک مغازه بزرگ در یک خیابان معروف داشته باشم (HAVE) که به همراه پرسنل زیادی که درام آنرا اداره کنم (DO) تا به یک فرد موفق تبدیل شوم(BE). به او گفتم بعید میدانم تو به هدفت برسی زیرا این فرمول را به درستی انجام نمیدهید.
به او پیشنهاد کردم ابتدا از یک محل معمولی و با حداقل پرسنل کار خود را آغاز کند. این کار 2 مزیت دارد : اول اینکه اگر هدف اشتباهی را انتخاب کرده باشد، میتواند با کمترین ضرر از آن خارج شود. ثانیا: تجربه زیادی در این راه کسب می کند و میتواند آنرا توسعه دهد. ماسفانه چنین ذهنیتی این روزها کمتر دیده میشود زیرا افراد دنبال کسب و کارهایی نظیر اینستاگرام و… هستند که در عرض چند ماه درآمدهای میلیاردی را نصیب آنان کند.
شاید در آینده شکست بخورم
به بازی بچه خوب نگاه کنید، آنها هیچگاه به برد و باخت فکر نمیکنند و فقط از آن لذت میبرند. ورزشکاران حرفه ای در دنیا نیز جلوی چشم میلیون ها بیننده فقط بازی میکنند و ترسی از قضاوت شدن ندارند. همچنین کارآفرین و صاحبان مشاغلی که در دنیا به موفقیت رسیده اند هم هیچگاه به شکست ها نیاندیشیده اند. ترس از آینده و احتیاط بیش از حد باعث از دست رفتن فرصت ها میشود و نمیتوان به نتیجه مورد نظر رسید.
عوامل زیر احتمال شکست را افزایش میدهند:
1- شروع کسب و کار با سرمایه زیاد: در این حالت ریسک بازگشت سرمایه به بالاترین حد خود میرسد و چند ماه اول شروع کار با استرس همراه خواهد بود.
2- عدم داشتن استراتژی مشخص
3- عدم شناخت بازار هدف و نیاز مشتریان
4- هدفگذاری های بلند مدت: این نکته را بدانید هدفگذاری اسمارت که در دهه 90 میلادی بسیار رواج یافته بود در حال حاضر کمتر مورد استفاده قرار می گیرد زیرا شرایط به شدت در حال تغییر است و نمیتوان یک هدف 20 یا 30 ساله تعیین کرد.
5- عدم ثبات در اجرای کار
6- عدم داشتن جسارت کافی در تصمیم گیری
خیلی دیر شده
در اینجا نمیخواهم مثال سرهنگ سندرز که در سنین بازنشستگی توانست برند KFC را تاسیس کند و یا افرادی که پس از بارها شکست توانسته اند به موفقیت برسند را بزنم بلکه قصد دارم این ذهنیت را در شما تقویت کنم که برخلاف نظر برخی که میگویند در سنین جوانی باید کارآفرینی را شروع کرد، اگر به آمار موفقیت افراد با تجربه دقت کنید خواهید دید درصد شکست در کارآفرینان میانسال کمتر خواهد بود. هنگامی که شما در چندین شغل به تجربه اندوزی پرداخته اید و پس از آن تصمیم میگیرید وارد کسب و کار شخصی شوید، به ریسک ها و خطرات کار اشراف بیشتری خواهید داشت.
از سوی دیگر برخی می گویند: کسب و کار مورد نظر ما اشباء شده است و اولین افرادی که د آن وارد شده اند به کامیابی رسیده اند. شاید این گفته بیشتر شبیه یک بهانه باشد زیرا اگر بتوان مزیت رقابتی خوبی ایجاد کرد، آنگاه میتوان از رقبا فاصله گرفت و برند خود را بر سر زبانها انداخت.
مشاوره کسب و کار
از قدیمیترها یاد گرفتم برای هر چیزی باید بهایی پرداخت و وقتی قصد راه اندازی کسب و کار را راه اندازی کنید ابتدا باید ماهها و یا سالها ” خاک ” آنرا بخورید و نزد یک فرد با تجربه منش و اخلاق حرفه ای را بیاموزید تا فوت و فن کار را. بیاد دارم هنگامی که در دوران راهنمایی و دبیرستان بودم، مادرم من را مجبور میکرد که در تعطیلات تابستان کار کنم. الان و پس از گذشت سالها میفهمم که اصرار او برای چه بوده است. من در آن سالها با غروری که داشتم، نمی توانستم هر دستوری را اجرا کنم اما کم کم آموختم تنش در محیط کار هم جزئی از آن است و باید آنرا مدیریت کرد.
اتفاقاتی که در آن سالها تجربه کردم من را برای روزهای سخت آماده می کرد و دیدگاه بهتری نسبت به بازار کار میداد. من انواع شغل ها مانند فروشندگی، اپراتوری دستگاه تراش و… را تجربه کردم و امروز برای تمام آنها خوشحالم زیرا فکر میکنم آمادگی خوبی در وارد شدن به بازار کار کسب کردم. این شرایط را مقایسه کنید با نوجوانان اکنون که انتظار دارند تمام خواسته های آنان توسط والدین اجابت شود و خودشان هیچ زحمتی را متحمل نشوند.
اما از بحث دور نشویم، قصدم از مطرح کردن چنین خاطراتی این بود که بتوانیم دید بهتری به محیط کار داشته باشیم. در این بین افرادی سر راه ما قرار می گیرند که شاید تمام سرنوشت ما را تغییر دهند. این افراد همانند یک مربی به ما واقعیت های شغل مورد نظر را می گویند و کمک میکنند با کمترین اشتباه و خطا به پیش برویم.
افرادی که به بیزنس کوچ یا مشاور معروف هستند و میتوانند بهترین راهکارها را بدهند. اگر در ابتدای مسیر کسب و کار شخصی هستید، از صرف هزینه مشاوره نهراسید و با یک مشاور خوب و باسابقه در شغل مورد نظر مشورت کنید. خواهید دید همین هزینه در سالها و تصمیمات آتی شما جبران خواهد شد.
نقشه راه
نداشتن نقشه راه مانند سوار شدن به اتوبوسی است که راننده آن سر ندارد و دیوانه وار به هر طرف که می خواهد می راند. زمان و نتایجی که در برهه های مختلف کاری انتظار دارید را مشخص کنید و آنرا همانند یک خط مشی برای خود و دیگران مشخص کنید. نقشه راه در کسب و کار میتواند به ذهن شما جهت بدهد که در هر زمان چه مقدار پیشرفت داشته اید و با اهداف خود چه مقدار فاصله دارید؟ فاصله بین وضعیت فعلی و وضعیت مطلوب بسیار مهم خواهد بود و این گپ با ترسیم نقشه راه میسر خواهد بود. همچنین میتوانید از ایده هایی که در مدارس کسب و کار معروف دنیا harvard Business school جهت ایده یابی و انتخاب نقشه راه بهره بگیرید.
آرزو یا هدف؟
لطفا نردبانت را روی دیوار کسی نگذار. یکی از مواردی که در شکست افراد موثر میباشد، عدم شناخت توانمندی های خود است. فرض کنید وارد جمعی شده اید که یکی از دوستان شما زبان انگلیسی را به خوبی صحبت می کند. در این صورت بسیار وسوسه میشوید که راه او را طی کنید. بنابراین در کلاسهای فشرده آموزش زبان ثبت نام می کنید و چند ماه دیگر به زندگی عادی خود باز می گردید و زبان مادری را همانند قبل پی می گیرید. همچنین اگر نگاهی به اطراف خود کنید، در خانه هر یک از ما حتما یک گیتار یا ساز سنتی، توپ بسکتبال، کتاب های آموزش زبان و… خواهید یافت که هر یک بر اساس تصمیم گیری های احساسی ما تهیه شده اند.
از اینرو وقتی نردبان مسیر شغلی خود را بر روی دیوار کسی دیگر قرار می دهیم، پس از چند سال از سبک زندگی خود رضایت نخواهیم داشت و در اصطلاح زندگی زیست نشده زیادی خواهیم داشت. بسیاری از ما زندگی نزیسته والدین خود را زیست می کنیم و از رشته تحصیلی تا انتخاب شغل را طبق معیارهای آنان پیش می بریم اما در میانه راه میبینیم که حال خوبی را تجربه نمی کنیم.
چنین اتفاقی در زندگی کاری من رخ داد و پس از سالها تحصیل در رشته های مهندسی و مدیریت، یک بازنگری بزرگ در سبک زندگی خود داشتم. من دو انتخاب داشتم 1- سر جای خود بمانم و امنیت را تجربه کنم و طبق روال گذشته پیش بروم. 2- یک گام به جلو بردارم و شرایط جدید را تجربه کنم. من راه دوم را انتخاب کردم و علیرغم مشکلات فراوان در حال حاضر کسب و کار شخصی خود را اداره می کنم و از این تصمیم راضی هستم.
به این نکته توجه کنید که در چه شرایطی تصمیم گرفتید کارآفرین شوید؟ 2 عامل در شروع کسب و کار شخصی تاثیر دارد. عامل بیرونی مانند محیط کار نامناسب، درآمد کم و… و عامل درونی مانند انگیزه ها و اهداف شخصی که در این بین عامل درونی ماندگاری و ثبات بیشتری خواهد داشت. اگر با هر تنش و بحثی در محیط کار و یا کافی نبودن حقوق تصمیم می گیرید از شغل خود استعفا دهید و به کارآفرینی بپردازید، باید کمی صبر کنید و تصمیم ناگهانی نگیرید زیرا با بهتر شدن شرایط کاری امکان منصرف شدن شما هم بیشتر خواهد بود. در صورتی میتوانید در روزهای سخت کارآفرینی دوام بیارید که با یک عامل درونی به سمت هدف بروید.
آیا من آماده کارآفرینی هستم؟
یاد روزهای مدرسه و انتخاب رشته می افتم. زمانی که قصد داشتیم رشته دانشگاهی را تعیین کنیم اما بجای اینکه به علایق و رویاهای خود بپردازیم، به رشته هایی توجه می کردیم که دروسی مثل ریاضی و محاسبات در آن نباشد و بتوانیم به راحتی پله ها را ده تا یکی طی کنیم. داستان کارآفرینان جوان نیز امروزه چیزی شبیه به انتخاب رشته من است. آنها فارغ از اینکه چه رویایی در سر دارند، به کارهایی روی می آورند که در آن درآمد، شهرت و چیزهای دیگر ملاک است.
وقتی در خیابان راه میروم، بسیاری از کسب و کارها را می بینم که هنوز 1 سال از شروع فعالیتشان نگذشته، در حال ورشکستگی هستند. نوشته های بزرگ روی شیشه ها ” تخفیف بعلت تغییر شغل” نشان میدهد که شاید در انتخاب مسیر خود اشتباه کرده اند. اگر کسب و کاری مانند یک ساندویچی و یا شیرینی فروشی توانسته باشد برای خود اعتباری کسب کند، سایرین هم بدون در نظر گرفتن سابقه و استراتژی فرد به کپی کردن نام و یا سبک کاری آن میکنند بدون آنکه در آن زمینه اطلاعات کافی کسب کرده باشند. نمونه این را میتوانید در برند های مختلف مشاهده کنید.
تجربه من از راه اندازی کسب و کار شخصی
سال 89 بود که بطور جدی تصمیم گرفتم وارد حیطه مشاوره شوم. در طی این سالها در شرکت های خودروسازی نیز مشول به کار بودم و در کنار آن و در آخر هفته به تدریس می پرداختم. این روند تا جایی ادامه یافت که متوجه شدم راه درستی را انتخاب کرده ام و کم کم میتوانم بعنوان یک شغل مستقل روی آن حساب کنم. این را هم بگویم که جدا شدن از منطقه امن خود بسیار دشوار است. در آن سالها من در بهترین موقعیت های شغلی بودم اما حالم در تدریس و مشاوره خیلی بهتر بود و آرزوی همیشگی من این بود که بتوانم روزی سخنران و مشاور شوم.
استراتژی من این بود که تدریس و مشاوره را بعنوان شغل دوم در کنار شغلی اصلی خودم رشد دهم تا زمانی که از هر نظر مطمئن شدم، وارد آن شود. شاید این کار کمی محافظه کارانه باشد اما برای افرادی مناسب است که در انتخاب خود شک دارند. پس از سالها فعالیت به توسعه کسب و کار خود در دنیای مجازی پرداختم و مجموعه خانه ان ال پی را تاسیس کردم. این روند بسیار زمان بر و پر فراز و نشیب بود اما باتوجه به علایق من بسیار لذت بخش و سرشار از یادگیری ها فراوان بود.
اگر در انتخاب شغل خود نیز کمی شک دارید، انجام تست هایی مانند MBTI نیز به شما کمک خواهد کرد که بتوانید شغل های مناسب با تیپ شخصیتی خود را بیابید. پس از انتخاب زمینه فعالیت میتوانید بهمراه یک فرد با تجربه شروع به شناخت نیاز مشتریان بالقوه بپردازید و در مقیاس کوچکتر شروع به کار کنید.
مراحل شروع کسب و کار شخصی
1- تصویر کلی
در داستان آلیس در سرزمین عجایب، وقتی آلیس به دوراهی رسید از گربه سئوال کرد از کدام راه برم؟ گربه پرسید به کجا می خواهی بروی؟ آلیی گفت نمیدانم. گربه به او گفت برای کسی که نمیداند کجا می خاهد برود چه فرقی دارد که از کدام راه برود. داشتن یک تصویر کلی از برنامه به ما کمک میکند در دراز مدت در مسیر هدف باقی بمانیم و
برای شروع کار از خود سئوال کنید: من برای چه می خواهم این شغل را راه اندازی کنم؟ در انتها چه آینده ای برای این کودک نوپا متصور هستم؟ فردی که دلایل کافی برای راه اندازی کسب و کار خود دارد میتواند چگونگی آنرا نیز پیدا کند.
2- پول اولویت اول نیست
لطفا موفق بودن را با ثروتمند بودن ترکیب نکنید زیرا موفقیت یک ویژگی رفتاری و جزئی از شخصیت فرد است اما ثروتمند بودن یک دستاورد یا نتیجه است که در نتیجه موفقیت حاصل شده است. حتما داستان تاسیس زرین پال را شنیده اید. برادران امیری که در سال 89 کمتر از 30 سال سن داشتند، توانستند در تعطیلات عید ایده درگاه پرداخت الکترونیکی را پیاده سازی کنند. آنها حتی توان استخدام یک کارمند را هم نداشتند و در نهایت به یکی از درگاههای پرداخت محبوب در ایران تبدیل شدند. آنها رویای ذهنی خود و نیازهای جامعه را دنبال کردند و توانستند چنین خدمات عالی را ارائه کنند.
شاید اولین عامل در شکل گیری کسب و کاری شخصی من هم عشق به مشاوره و معلمی بوده است که توانستم در روزهای سخت نیز دوام بیاورم. برخی از افرادی که به کلاس های آموزش ان ال پی یا کوچینگ می آیند به من میگویند: میخواهم وارد این حیطه شوم و مدرس شوم و اولین سئوالی که می پرسند این است که درآمد این شغل چقدر است؟ چگونه میتوانم در کمتر از یکسال به درآمد عالی برسم و معروف شوم؟ و من به آنها میگویم شما در این شغل موفق نخواهید شد زیرا اولین فاکتور و اولویت شما کسب درآمد است.
در یک شغل درآمد بسیار مهم است و من منکر آن نیستم اما هننگامی که هدف یک فرد صرفا کسب درآمد باشد، اولا نمیتواند فراز و نشیب های کار را تحمل کند و با کوچکترین مشکل بی انگیزه میشود و دوما با بدست آوردن پول کافی، رقبتی به ادامه کار نخواهد داشت و به فعالیت های دیگر خواهد پرداخت. افرادی که توانسته اند یک برند را بوجود بیاورند و آنرا رشد بدهند، عاشق آن کار بوده اند و کسب درآمد و شهرت هم از نتایج جنبی آن بوده است.
3- یادگیری، یادگیری، یادگیری
آیا در زمینه شغلی خود مطالعه روزانه دارید؟ آیا در سمینارها و گردهمایی تخصصی شرکت می کنید؟ موضوع یادگیری به حدی جدی و مهم است که اگر کسی بخواهد در عصر حاضر به موفقیتی برسد، باید از استراتژی های نو و روش های جدید نیز مطلع باشد. بنابراین هزینه ای مستقل را برای آموزش و یادگیری دانش کسب و کار خود اختصاص دهید و این را نوعی سرمایه گذاری در نظر بگیرید.
4- لیست ارزش ها
شاید این گزینه را باید در ابتدای هر تصمیم گیری انجام داد. فردی که ارزش های شغلی خود را هماهنگ و در راستای اررشهای زندگی خود قرار دهد، حال خوبی را تجربه خواهد کرد. فرض کنید ارزشهای شما کمک کردن به مردم میباشد. در این حالت نمیتوانید شغلی را انتخاب کنید که معیار آن فقط کسب ثروت است. افرادی را دیده ام که در اوج موفقیت های شغلی خود، حال چندان خوبی ندارند و دچار یک تکرار شده اند. تکرار ملال آور است حتی تکراری بنام پول درآوردن…
لیستی از ارزشهای خود را تهیه کنید و آنرا با هدفی که انتخاب کرده اید مقایسه کنید. بطور مثال اگر ارزشهای فردی استقلاب و جاه طلبی است، شاید شغلی مانند کارمندی او را راضی نکند و بدنبال کسب و کار خود باشد. یا فردی که امنیت و آرامش جزء ارزشهای اصلی اوست، کمتر میتواند در بازار آزاد و تنش های مشاغل آزاد دوام بیاورد. بنابراین به بررسی ارزش های فردی خود بپردازید و آنرا با اهداف خود مقایسه کنید.
5- منابع را مشخص کنید
وقتی حرف از منابع میود ناخودآگاه ذهن ما متوجه پول و وام های بانکی میرود اما یک منبع مناسب میتواند ارتباطات خوب ما با سایر افراد و یا توانایی حل مسئله و… باشد. سعی کنید منابع موجود را شناسایی کنید و از آنها بهترین استفاده را کنید. فردی را می شناختم که در زمینه استقرار و پیاده سازی ایزو فعالیت میکرد. او منابع ارتباطی بسیار خوبی در سازمان ها و شرکت ها ایجاد کرده بود و کار خود را به بهترین نحو معرفی میکرد و پشتیبانی و آموزش با کیفیتی داشت. همین عامل باعث شد در عرض 2 سال به یکی از شرکت های مشاور مورد اعتماد صنایع تبدیل شود.
این در حالی بود که شرکت های رقیب او تمرکز خود را روی تبلیغات و منابع مالی زیاد متمرکز کرده بودند. اینکه بتوانیم توانایی های خود را بخوبی بشناسیم و از آنها بهترین استفاده را کنیم، هنری ارزشمند است. برخی از افراد از منابع درونی خود خبر ندارند و نمیتوانند آنرا استخراج کنند. برای این کار میتوانید لیستی از توانمندی های خود و مجموعه کاری خود را مشخص کنید و با تفیض اختیار در هر زمینه به بهترین نتیجه برسید.
مثلا اگر در گروه خود فردی وجود هست که روابط عمومی بالایی دارد، پس از شناخت بازار هدف او را جهت معرفی خدمات بکار گیرید. اگر فردی دارای هوش مالی بالایی است از او در تعیین هدف های مالی و جذب منایع استفاده کنید. در کسب و کارهای نوپا تمرکز بر نیروی انسانی و کار تیمی یکی از بهترین استراتژی های موجود است. البته برخی از کارها هستند که اگر برون سپاری شوند نتیجه بهتری حاصل خواهد شد.
6- الگوبرداری از انسانهای موفق
قرار نیست چرخ را از ابتدا اختراع کنیم. در اینجا منظور من کپی برداری از کسب و کارهای موفق نیست بلکه باور دارم با شناخت توانایی های خود در آن زمینه کاری به نحوی متفاوت عمل کرد. رصد کردن فعالیت رقبا یک امر حرفه ای در صنعت است. نمونه این گفته را میتوانید در کمپانی های خودرو سازی و یا تولید موبایل ببینید. هنگامی که کمپانی سامسونگ (SAMSUNG) متهم شد که از محصولات اپل کپی برداری کرده و این امر ثابت گردید، یکی از رسوایی های بزرگ در دنیای صنعت شکل گرفت اما سامسونگ با پرداخت غرامت این مسئله را رفع کرد.
این نکته نشان میدهد الگوبرداری از برند های موفق چنان مهم و حیاتی است که گاهی کمپانی ها تا این حد نیز پیش میروند. اما در سطح کسب و کارهای نوپا میتوانید افراد و مشاغل موفق را مشاهده کنید و ببینید در نحوه اجرای کار و ارائه خدمات چه فرقی با شما دارند؟ در موارد زیر میتوانید از افراد موفق الگوبرداری کنید:
- آنها در چه مواردی با ما فرق دارند؟ (گپ آنالیز)
- به کدام بخش از بازار و مشتریان هدف متمرکز شده اند؟ (البته شاید شما طبق منابع و استراتژی خود به بخش دیگری از بازار تمرکز کرده باشید)
- بر روی کدامیک از منابع خود تمرکز کرده اند؟
- نحوه ارائه خدمت در مجموعه آنها چگونه است؟
- کدام محصول یا خدمات آنها در بازار بهترین است و چگونه آنرا شاخص کرده اند؟
- چه تغییراتی را در مواقع بحرانی و حساس انجام میدهند؟
- برندسازی آنها بر روی کدام بخش متمرکز است؟ (قیمت مناسب، خدمات متمایز، وجه برند، اعتبار بالای مجموعه، خاص بودن محصول و…)
- استراتژی رقابت
- مزیت رقابتی آنها چیست؟
6- صبرم آرزوست
زمانی با یکی از کارآفرینان بزرگ کشور صحبت می کردم و داشت در مورد توسعه کسب و کار خود توضیح میداد. من را به کنار دستگاه تراش قدیمی برد و گفت می خواهی داستان این را بدانی؟ گفتم بله حتما. گفت من و آقای … که چندید سال است بعنوان شریک من فعالیت میکند، در سالهای اول کاری روزها را به کار مشغول بودیم و شب ها کنار این دستگاه تراش می خوابیدیم و در هفته فقط 2 روز را در کنار خانواده بودیم. این کار ادامه پیدا کرد تا اینکه تعداد دستگاه ها افزایش پیدا کرد و شرکت ما نیز جایگاه خوبی در صنعت یافت.
او میگفت: من این مسئله را در کسب و کارهای جدید و مخصوصا استارت آپ ها کمتر دیده ام. جوانان کارآفرین تصور میکنند با اولین فکری که به ذهنشان میرسد باید اقدام کنند و به یک میلیونر تبدیل شوند اما این اتفاق کمتر رخ میدهد و انگیزه آنها کاهش میابد. آنا از استراتژی رشد برند همانند کشاورزان استفاده نمی کنند. باید همانند یک کشاورز در مرحله کاشت، ایده و شغل خود را عملی کنید و سپس در مرحله داشت منابع مناسب را تزریق کنید و منتظر نتیجه بمانید. این زمان از 1 تا 10 سال میتواند متغییر باشد و شاید این مشخصه صبر در کارآفرینان قدیمی تر بیشتر دیده میشد.
یکی دیگر از بلاهایی که گریبان کارآفرینان تازه کار را می گیرد، کمال گرایی منفی است. دوستی داشتم که چند سال قبل قصد داشت یک سایت را راه اندازی کند و کسب و کار خود را شروع کند اما هربار که از او روند کار را پیگیری می کردم میگفت درحال بررسی هستم. می خواهم یک سایت بی عیب و نقص راه بیندازم که هیچ مشکلی نداشته باشد. به او می گفتم در همین مدت که فرصت سوزی کردی و بدنبال یک سایت عالی بودی، میتوانستی از یک سایت عادی شروع کنی و به مرور اشکالات کار را رفع کنی.
اما او هر بار بهانه و دلایل موجهی که خودش هم میدانست هیچ پایه و اساسی ندارد می آورد. به او کسب و کارهای موفقی مانند دیجی کالا و سایت های بزرگ را مثال میزدم که از اول فقط با یک محصول و یک کارمند شروع کردند اما به مرور توانستند به این موفقیت های عظیم برسند. واقعیت این است که اینگونه افراد دچار فوبیای تصمیم گیری هستند و کارهای خود را به تعویق می اندازند. آنها چنان استاندارد بزرگی تعیین میکنند که هیچگاه به آن نمیرسند. شعار آنها این است که یا شروع نمیکنم یا به بهترین نحو شروع میکنم.
آنها در آخر هر هدف خود از کلمه ” ترین” استفاده میکنند. بهترین سایت، معروفترین برند، بهترین شرکت و… اما اگر جستجویی در زندگینامه افراد کارآفرین و سرشناس داشته باشید خواهید دید از یک کسب و کار خانگی و معمولی به موفقیت رسیده اند.
اگر به سالهای اول فعالیت غول هایی مانند دیجی کالا مراجعه کنید، خواهید دید کار خود را از فروش چند وسیله برقی آغاز کردند و قدم های کوچکی برداشتند که در نهایت منجر به تغییرات بزرگ شد.
6- اندازه گیری
این بخش نیز بسیار مهم است زیرا پروسه کارآفرینی همانند کاشت دانه ای است که در رشد آن تمامی عوامل محیطی و جوی دخیل هستند. اگر گیاه یا دانه ای را بکارید و هر روز خاک را کنار بزنید تا ببینید چقدر رشد کرده، نه تنها به رشد آن کمکی نکرده اید، بلکه باعث آسیب خوردن آن میشوید. در فرآیند کسب و کار نیز چنین نگاهی داشته باشید و تمام تلاش خود را بکنید تا کسب و کار شکل بگیرد اما در کسب نتیجه عجول نباشید و فقط نتایج را اندازه گیری کنید.
داشتن نگاه هلیکوپتری میتواند به صاحبان مشاغل بسیار کمک کند. گاهی لازم است کسب و کار خود را از بیرون و یا از جایگاه مشتریان و حتی رقبا مشاهده کنید و در اصطلاح گپ آنالیز داشته باشید. چنین ممیزی های مستمری میتواند ایرادات کار را نمایان کند.
7- توسعه کار
حالا در ایستگاه آخر هستیم. جایی که تجلی موفقیت است و خستگی راه را باید با دستاوردها از تن به در کرد. چه زمانی متوجه میشویم که باید کسب و کار را توسعه دهیم و به سراغ تبلیغات برویم؟ واقعیت این است که آن زمانی که تصور کنید پا روی پا انداخته و فقط در حال استراحت هستید و از نتایج کار خود استفاده کنید، نخواهد رسید. شاید گاهی از بار مشغله های روزانه کم شود اما یک کارآفرین نمیتواند در منطقه امن خود قرار گیرد زیرا هر روز یک چالش جدید در حال روی دادن است. نمونه این را میتوانید در برندهای بزرگ دنیا ببینید که پس از سالها فعالیت بازهم با همان شدت به تبلیغات و فعالیت می پردازند زیرا با بزرگ شدن کسب و کار، چالش ها نیز بزرگتر خواهند شد.
آیا تا کنون فکر کرده اید که چرا کمپانی هایی مانند اپل، کوکاکولا و نایک باید متحمل هزینه های کمرشکن تبلیغاتی شوند؟
برخی از صاحبان مشاغل پس از چند سال که در آن زمینه مشغول به کار هستند، از ایجاد تغییرات امتناع می کنند و همین امر باعث میشود بتوانند در کورس رقابت بمانند و اصطلاحا خودشان بزرگترین دشمن کسب و کار خود میشوند. فردی را تصور کنید که یک بستنی فروشی و یا فست فود را چندین سال است اداره میکند و به محبوبیت رسیده است. اما پس از چند سال نوع محصول یا نوع فعالیت کم کم به حاشیه میرود و همانند گذشته بر سر زبانها نیست. در این حالت اگر فردی بعنوان مشاور بخواهد راه حل هایی را به او پیشنها د کند با مقاومت شدید روبرو خواهد شد و این فرد خود بزرگترین دشمن کسب و کار خود میشود.
اگر به فعالیت کمپانی ها و برندهای معروف دنیا هم دقت کنید خواهید دید هر چند سال یکبار تغییراتی در محصولات و استراتژی خود ایجاد میکنند زیرا دریافته اند روند تغییرات در دنیای کنونی بسیار سریع است و نمیتوان در تفکرات قبل جا ماند. فردی را میشناسم که در یکی از خیابان های معروف تهران رستوران قدیمی و تقریبا خوش نامی دارد که در سالهای اخیر دچار ضرر دهی شده است. بیاد دارم زمانی که در اوج موفقیت بود، از توسعه شعبات و فروش حق امتیاز خودداری میکرد و همچنین از بهبود مستمر خدمات خود سرباز میزد. هم اکنون این پیرمرد با یک رستوران در حال فراموشی روبروست که حاضر به هیچ تغییری نیست. اینجاست که باید گفت خود شخص دشمن کسب و کار خودش میشود.
نتیجه گیری
در انتها میخواهم بگویم راه اندازی کسب و کار با تمام پیچیدگی ها و فراز و نشیب ها یک فرآیند دراز مدت و لذت بخش است. یکبار یکی از اساتید کسب و کار از من سئوالی پرسید که سالهاست در ذهنم مانده و به آن اعتقاد دارم. گفت میدانی چرا یک فرد عادی خیلی راحتتر از یک مهندس یا فرد تحصیل کرده میتواند وارد بازار کار شود؟ چون یک مهندس آنقدر به ریسک ها و جوانب کار توجه میکند که شاید سالها این افکار را عملی نسازد و دچار فرصت سوزی شود اما یک فرد معمولی با همان منابعی که دارد دل به دریا می زند و با تمرکز بر یک ویژگی خود به بهترین نتایج میرسد.
اگر تصمیم گرفته اید سبک جدید از زندگی را تجربه کنید، کمی عملگرا باشید و طبق قانون دانه دلسرد نشوید. این قانون بیان میکند که یک باغ پر از میوه حاصل هزاران دانه ای است که کاشته شده است اما شاید 10% درصد آن تبدیل به درخت شده است. شما هم ایده ها و شرایط مختلف را بررسی کنید و بدانید اولین کاری که شروع میکنید لزوما منجر به نتیجه نخواهد شد اما در این بین هر روز مقاوم تر و باتجربه تر خواهید شد و زمانی می رسد که با دیدن یک کسب و کار میتوانید میزان بازدهی و مفید بودن آنرا تعیین کنید. این قابلیت زمانی برای شما ایجاد خواهد شد که در اصطلاح ” دست خود را خاکی کنید” و وارد بازار شوید و تجارب زیایدی را کسب کنید آنگاه خواهید دید از بقیه رقبای خود پیشی میگیرید و تصمیمات بهتری را اتخاذ می کنید.
1 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
خیلی خوب بود، کلی یادداشت کردم و قطعا استفاده میکنم
خدا خیرتون بده و موفق باشید