برای موفقیت مهاجرت كنم یا بمانم؟
برای موفقیت مهاجرت كنم یا بمانم؟
داستان مهاجرت و زندگی محدود به يك كشور و اقلیم خاص نیست بلكه در پس این تصمیم گیری اهداف دیگری مانند آرامش، تغییر سبك زندگی و… وجود دارد. روزانه لیست دفاتر مهاجرتی زیادی را جستجو می كنیم و اسامی كشورهای مهاجر پذیر مانند كانادا ، آلمان ، استرالیا ، فنلاند ، سوئد ، نیوزلند و بسیاری دیگر را مرور می كنیم و به مقایسه سطح رفاه و دانشگاه های برتر و امنیت هریك می پردازیم.
بسیاری از ما مدینه فاضله ای در ذهن داریم كه در آن نه غمی است و نه ملالی و ما به موفقیت های زیادی دست خواهیم يافت و خبری از استرس و تنش های روزانه نیست. همه ما برای يكبار هم كه شده به چنین آرمان شهری فكر كرده ایم. در سالهای گذشته بسیاری از اطرافیان و دوستان و همچنین خودم به فكر زندگی در كشوری دیگر افتاده ام. مطلبی كه در ادامه خواهید خواند نظرات شخصی من است و در آن تجربیات تلخ و شیرین خود را شرح خواهم داد. در اینجا قصد ندارم بگویم مهاجرت كار خوبی است يا نه زیرا اين يك تصمیم شخصی است و هيچكس نمی تواند جای ما تصمیم بگیرد و خودمان باید به جمع بندی نهایی برسیم.
فهرست مطالب
Toggleنیمه پر و نیمه خالی لیوان
برخی از دوستان و همکاران قدیمی را سراغ دارم که در کشورهای مختلف به تحصیل و زندگی مشغول هستند و از سبک زندگی خود راضی هستند. این را گفتم که بدانید من با مهاجرت مخالف نیستم، فقط باید بدانیم مهاجرت به هر قیمت و بدون هدف کار اشتباهی است. فردی که قصد زندگی در کشور دیگری را دارد 2 مسئله زیر را در نظر بگیرد:
1- ابتدا باید سود و زیان مهاجرت را حساب کند، زیرا برای موفقیت باید بسیاری از داشته ها را رها کنیم و برویم. اگر به این جمع بندی رسیدیم که فرصت های بهتری پیش رو خواهیم داشت، مهاجرت سود بیشتری خواهد داشت. یکی از مواردی که شاید سود بیشتری داشته باشد مهاجرت تحصیلی است که ریسک کمتری را شامل می شود و در صورت مطابق نبودن با ذائقه ما امکان برگشت با هزینه کمتر را فراهم می کند.
2- در مرحله دوم افرادی که طلبکار هستند از مهاجرت صرف نظر کنند. منظور من طلب مالی نیست بلکه طلب اجتماعی است. بسیاری از افراد را دیده ایم که اندک تلاشی برای بهبود وضعیت محیط زندگی خود ندارند ولی از تمام انسانها و کشور خود طلبکارند. اینگونه افراد هر جای دنیا هم بروند طلب خود را نیز حمل می کنند تا وصول کنند.
آنها زبان برنده ای برای نقد مردم و کشور دارند. من منکر مشکلات نیستم و بسیار هم نقد دارم ولی حرفم این است که حداقل به اندازه خودم بتوانم محیط را جایی بهتر برای زیستن کنم.
سکانس صفر: واقعا قصد رفتن داری؟
ابتدا دلایل خود را مشخص کنید:
دلایلی مثل آلودگی هوا، اختلاس مسئولین، همسایه بی ملاحظه، رانندگی بد، ترافیک و رئیس بداخلاق و… نمیتوانند دلایل قانع کننده ای برای مهاجرت باشند زیرا بسیاری از این موارد خارج از حیطه کنترل ما هستند و نمی توانیم
موجی که در سالهای اخیر بدلیل تحولات اقتصادی و سیاسی راه افتاده و بسیاری از افراد بر روی آن سوارند. اما افرادی که روی آن سواری می کنند به دو دسته تقسیم می شوند. دسته اول افرادی هستند که در حال تحصیل هستند و یا مشغول به کار هستند و هر روز با نوسانی به فکر مهاجرت می افتند و هربار بواسطه شایعات و موج راه افتاده یک کشور را هدف اقامت خود قرار می دهند. اینگونه افراد اگر ندانند به چه دلیل می خواهند مهاجرت کنند، هر روز بر روی یک موج قرار می گیرند.
دسته دوم افرادی هستند که بر روی این امواج، موج سواری می کنند و به بهانه مشاوره و آموزشهای دیگر، مبالغ هنگفتی دریافت یم کنند. آنها با دادن وعده های عجیب از قبیل عدم نیاز به زبان و سرمایه و تخصص، بسیاری از داوطلبین مهاجرت را به ناکجا آباد هدایت می کنند.
هم اکنون که در حال نوشتن این مقاله هستم سالهای نه چندان دور خود را بیاد می آورم که جدی تر به معقوله مهاجرت فکر می کردم و با چند مشاور در خصوص اقامت از طریق تخصص مشورت کرده بودم و تب مهاجرت و آماده شدن برای سبک زندگی جدید، من را هم فرا گرفته بود. اما مسئله ای که در میانه راه من را به تجدید نظر واداشت، هدف و نتیجه مهاجرت بود.
يادم هست محمدرضا شعبانعلی در یكی از مطالب خود به تفاوت سطح زندگی و سبك زندگی اشاره كرده بود. واقعا اگر بدانیم چه دلیلی برای مهاجرت به کشور جدید داریم، به موفقیت های بیشماری خواهیم رسید. واقعیت اینست که بسیاری از ما بدلیل عدم توانایی روبرو شدن با وضعیت نامعلوم آینده (که طبیعی است) و عدم تصمیم گیری، اقدام به کارهایی می کنیم که موقتا فشار این تصمیم گیری ها را کاهش دهد.
مثلا اگر از کار خود راضی نیستیم با خود می گوییم فعلا به کلاس موسیقی می روم و چند صباحی در آن از دنیای پر استرس دور می شوم اما نمی دانیم این کار یک جور فرار به جلو است و پس از اینکه پی می بریم کلاس موسیقی هم دردی از ما دوا نمی کند، بازهم به شرایط قبل باز می گردیم.
واقعیت اینست که ما نمی توانیم بطور قطع بر شرایط پیرامونی خود کنترل داشته باشیم، از اینرو به دلیل کمالگرایی و ترس از ابهام به راه حل های موقتی روی می آوریم. همینکه چند سالی را صرف یادگیری زبان و گرفتن مدرک کنیم و سپس شرایط اقامت کشور مورد نظر را محیا کنیم، زمان خوبی برای فرار از مسئولیت تصمیم های تازه است و اطرافیان نیز توقع چندانی نخواهند داشت. زیرا هرگاه سئوالی در خصوص ازدواج و یا موفقیت شغلی بپرسند، ما جواب خواهیم داد: راستش را بخواهید برنامه ای برای ماندن در ایران ندارم و قصد مهاجرت دارم. و این یکی از بهترین پاسخ ها برای فرار به جلو است.
یکی از شگردهای ما برای مواجه نشدن با واقعیت های زندگی، اتلاف وقت به شیوه مدرن است. بدین ترتیب که با خریدن زمان و اختصاص دادن زمان خود به مقاطع بالاتر دانشگاهی و فعالیت های دیگر از روبرو شدن با واقعیت های زندگی طفره می رویم.
سكانس اول: یادگیری زبان
برگردم به تجربه نه چندان خوب خودم در سالهای گذشته که تب مهاجرت بالا گرفته بود و بی پروا فضای نت را جستجو می کردم تا بتوانم به بهترین شکل مهاجرت کنم. از فروم های تخصصی تا افرادی که در این زمینه تخصص داشتند را جستجو کردم.
یکی از معضلات ما برای مهاجرت تحصیلی و یا از طریق تخصص، نمره بالای آیلتس بود. پس خان اول مشخص شد و با پرس و جو به یکی از بهترین موسسات زبان تهران دست پیدا کردم که دوره های تخصصی برگزار می کرد. روز تعیین سطح فرا رسید و انبوهی از جوانان را در صف انتظار دیدم که با دنیایی از امید برای شرکت در دوره ها آمده بودند.
نکته قابل تامل در این بین افرادی بودند که بدون هیچ هدفی و صرفا برای شرکت در دوره به امید اینکه در آینده به کارشان بیاید، آمده بودند. این چنین افراد که بدون هیچ هدفی در دوره ها شرکت می کنند، اگر مهاجرت هم بکنند جزء همان دسته ناراضی خواهند بود که دیر یا زود یا به میهن باز خواهند گشت و یا هر روز عکسهای نوستالژیک و غذاهای ایرانی را در صفحات اجتماعی به اشتراک خواند گذاشت.
اینگونه افراد هدف کسی دیگر را زیست می کنند و فقط بخاطر اینکه همکلاسی یا دوست خود را در صف مهاجرت می بینند، آنها هم وارد این دور باطل میشوند و دست آخر با کوله باری از شکست به نصیحت اطرافیان می پردازند که ببینید من تمام تلاش خودم را کردم ولی موفق نشدم.
انگار بعضی ها فقط دنبال حس موفقیت هستند و نه خود موفقیت. این را با مثالی توضیح می دهم. اگر به اطراف خود توجه کنید در خانه هر یک از ما یک ساز مانند گیتار یا سه تار دیده می شود زیرا در فلان جا فردی را دیدیم که بخوبی ساز می نواخت و طبق معمول ما هم حس خوانندگی و نوازندگی گرفته و چند ماهی را به این کار پرداختیم ولی از آنجایی که هدف اصلی ما نبود، باز هم آنرا رها کردیم.
و یا ورزشکارانی را دیده ایم که بدنی متناسب دارند و ما برای اینکه فقط شبیه او باشیم، به خریدن لباس ورزشی و ثبت نام در باشگاه می کنیم اما چون این فرآیند طولانی و طاقت فرساست، بعد از چند ماه رها می کنیم. در یادگیری زبان هم همین اتفاق رخ می دهد و کتابخانه ما مملو از سی دی ها و کتابهای یادگیری زبان است که فقط فصل اول آنها خوانده شده…
در مثالهای بالا یک نقطه مشترک وجود داشت و آن مردد بودن در انتخاب هایمان بود. هر بار موجی راه می افتد و هر بار افراد زیادی را می بینید که قربانی چنین شرایطی می شوند. نمونه بارز آن کسانی هستند که وارد بازاریابی شبکه ای شدند و با دنیایی از آرزو به فعالیت پرداختند زیرا به آنها گفته شده بود: چرا می خواهی مثل یک آدم معمولی باشی و برای دیگران کار کنی؟ با فعالیت در این شغل بدون نیاز به تخصص و امکانات ماهیانه دهها میلیون درآمد خواهی داشت… و نیاز به گفتن سرنوشت آنها نیست زیرا به وفور در اطراف خود اینچنین افرادی را دیده اید که سرخورده از عدم موفقیت به زندگی عادی خود بازگشته اند.
افرادی که نمی دانند چه هدفی دارند بهترین گزینه برای موج سواران و دلالان موفقیت هستند که با وعده های عجیب، بجای آنان تصمیم می گیرند و نحوه رسیدن به موفقیت را نشان میدهند. اگر شما نیز در این مرحله هستید و مهاجرت را صرفا برای حس زندگی در خارج می خواهید، بدانید دیر یا زود از این شرایط خسته شده و بدنبال هدف دیگر خواهید رفت.
برخی این توجیح را دارند که همه اینها تجربه است و ما در حال تجربه اندوزی هستیم و تا شکست نباشد، موفقبت به دست نمی آید. اما من میگویم متوصل شدن به هر راهی بدون اطلاعات، در دراز مدت انگیزه و امید را از ما می گیرد و اگر روزی هم قصد تصمیم گیری داشته باشیم، تجربیات شکست ما را از ادامه راه باز خواهد داشت.
سكانس دوم: كدام دفتر مهاجرتی؟
بعد از ماهها تلاش جهت گذراندن دوره آیلتس، وارد خان دوم و انتخاب یک مشاور خوب برای مهاجرت می باشد. در این بین افراد و موسسات زیادی سر راه شما قرار خواهند گرفت که با ادعاهای عجیب سعی در متقاعد کردن شما دارند.
آنها چنان از کرامات خود سخن می گویند که فردی که دارای حداقل شرایط مهاجرت هم باشد امیدوار می شود، دریغ از اینکه همین فرد که بدون دانش زبان و تخصص خاص وارد مملکت غریب شود، انبوهی از مشکلات ارتباطی و تخصصی دامان او را خواهد گرفت.
افرادی که در ابتدای نوشته به آنها اشاره کردم نیز قسمت عمده ای از اهداف چنین وکیل نماهایی می شوند. آنها فقط می خواهند چنان شرایط ایده آل باشد که آب در دلشان تکان نخورد و با کمترین زحمتی وارد کشور مقصد شوند.
سكانس سوم: چرا نمیتوانم تصمیم بگیرم؟
این یک حقیقت انکار ناپذیر است که اکثر مسائل ما در زندگی هیچگاه حل نمی شوند بلکه با بزرگتر شدن ما، مسائل از حالت مسئله بودن خارج می شوند و به شکلی دیگر خود را نشان می دهند.
تنها زمانی می توانیم اوضاع را کنترل کنیم که دعوت زندگی برای پذیرش مسئولیت هایمان را به عهده بگیریم و بپذیریم این زندگی که در حال حاضر داریم، انتخاب ماست و همین انتخاب ها هستند که ما را وارد تنش می کنند. آنچه مانع اعمال قدرت انتخاب ما در زندگی می شود، دو چیز است:
اول اینکه ما آموخته ایم آنچه هستیم را نشان ندهیم زیرا بروز این چهره واقعی هزینه دارد، پس خود حقیقی و خواسته های واقعی را پنهان می کنیم. این پنهان کردن دوام چندانی نخواهد داشت و به زودی به دلهره، خشم و تردید تبدیل خواهد شد و هیچ راهی نمی ماند جز اینکه به زندگی روزمره تن دهیم.
دوم اینکه فکر می کنیم که همیشه یک نفر هست که نسخه ای شفابخش برای ما دارد و تنها رسالت ما یافتن اوست.
برای رهایی از این وضعیت باید منفعل بودن را کنار بگذاریم و از ناله کردن و نشان دادن خود بعنوان فردی قربانی که در کشور نامناسبی به دنیا آمده اجتناب کنیم. سپس انتخاب های خود را آگاهانه انجام دهیم و بپذیریم همه چیز ابتدا در ظاهر به بیابانی می ماند که ناامید کننده است اما وقتی جوانه ای از اشتیاق در دل ما باشد، راه را خواهیم یافت و مشکلات مانند گذشته آزار دهنده نخواهد بود.
زندگی سراسر رنج است اما رنج مقدس، و ما در این رنج ها معنای دقیق زندگی را می فهمیم. باید سراغ بخش های رشد نیافته شخصیت خود برویم. برخی از تکنیک های ان ال پی NLP نیز به ما کمک خواند کرد تا رسالت خود را دریابیم.
اگر در شهر و کشور خودم احساس خوبی نداشته باشم، در هرجای دنیا نیز همین احساس با من خواهد بود. شاید ظاهر زندگی من تغییر کند اما همچنان افکار و باورهای غلط ذهن من را مسموم می کند. افرادی را دیده ام که پس از چند سال زندگی بازگشته اند و این دیالوگ یکسان را ثابت کرده اند که ” خارج خارج که می گفتند همین بود؟؟ ما باید از صبح تا شب کار می کردیم و نصف حقوق صرف مالیات می شد و…” اینگونه افراد هیچوقت مدینه فاضله خود را نخواهند یافت زیرا بدنبال جایی هستند که بدون زحمت و قبول مسئولیت به موفقیت برسند. پس مهاجرت هم بهانه ای برای نپذیرفتن مسئولیت است.
باید بدانیم موفقیت و رضایت الزاما بوسیله كنترل ما بر روی اتفاقات اطراف حاصل نمی شود بلكه حاصل انتخاب های درست است.
نتيجه گیری، بمانم یا بروم؟
در پایان اگر هنوز جواب خود را نگرفتید و به جمع بندی نرسیدید و منتظر این هستید که من بگویم مهاجرت کنید یا خیر؟ به شما می گویم حتما مهاجرت کنید. حال این تصمیم با شماست که چطور مهاجرت کنید. چه کسی گفته که مهاجرت باید در خارج از ما اتفاق بیفتد؟ ابتدا باید از باورهای غلط و افکار محدود مهاجرت کرد.
می توانید از روزمرگی ها مهاجرت کنید، می توانید از بی هدفی مهاجرت کنید. باید خروج کرد از شغلی که فقط به ساعت خیره می شوید تا به پایان برسد، باید خروج کرد از رابطه ای که در آن عشقی وجود ندارد، زندگی که روزمرگی آنرا به مردگی تبدیل کرده و…
گاهی بجای اینکه لیست کشورهای مهاجر پذیر را تهیه کنید، کمی وقت بگذارید و لیست افکار و عادتهایی که باید از آنها مهاجرت کنید را تهیه کنید، گمشده های زیادی را در خود پیدا خواهید کرد. درپایان خوشحال میشوم از تجربیات خودتان و نحوه تصمیم گیری و نگاه خود به معقوله مهاجرت در زیر همین مطلب برای ما بنویسید. پیشنهاد ویژه ما شرکت در دوره NLP
14 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
سلام . مهاجرت میتونه مزایای زیادی برای هر کسی داشته باشه ولی یک مسئله ای که خیلی درد آوره دوری از خانواده هستش که ادم رو پیر میکنه . دوست دارم نظر شما دوستان رو در این رابطه ببینم ، نظرتون چیه
اینکه شما میفرمایید از ادم ها مکان ها و شغل ها مهاجرت کنیم خیلی خوبه ولی تو ایران شدنی نیست هدف من از مهاجرت فرار از همین ادم هاست که نمیتونم تو ایران ازشون دور باشم حداقل فاصله کشور ها فرصت خوبیه برای فراموش کردنشون
مینو جان چرا انقدر مطلق درباره خارج صحبت می کنی؟ از کجا میدونی اونجا مدینه فاضلست؟ یعنی اونجا هیچ فرد بی فرهنگی نیست که مراعات حال دیگران رو نکنه؟ بعضی وقتها نمی شه افراد و مشکلات رو حذف کرد بلکه باید این مسائل رو هضم کرد. من هم در برهه ای مثل شما از این رفتارها در سطح جامعه آزار می دیدم و فکر میکردم فقط تو ایرانه که اینطوری هستن.
چه تضمینی هست که بعد از مهاجرت این چیزها رو نبینی؟ اگر این اتفاق در جاهای دیگه افتاد، بعدش کجا میخای بری؟
هیچ کسی منکر این نیست که آدم بی فرهنگ خارج از ایران هم هست منتها فرقش اینه که اینجا بی فرهنگ ها در اکثریت هستن و اونجا در اقلیت. تعدادشون زیاد هم باشه به کمک قانون و رعایت قوانین حداقل تو جامعه کمتر دیده میشن.
ایا مهاجرت برای آینده فرزندان دیدگاه درستی است ؟؟؟؟ و اینکه حالا سختی بکشیم و با هم باشیم بهتر از جدایی و سختی های آینده و مهاجرت تنهایی فرزندان است ؟
خیلی متن جالبی بود ولی چیزی که جالب میکنه این موضوع رو اینه که شما هم با یک پیش زمینه منفی این متن رو نگارش کردید از خیلی از کلماتتون میشه این روبرداشت کرد بهتر بود با یک دید خنثی این مسئله بررسی میشد ولی متن خیلی خوبی بود و همین که آدم بتونه خودشو و هدف هاش رو بشناسه خیلی از راه رو رفته. مهاجرت نباید هدف باشه بلکه باید راهی باشه که شما رو به اهدافتون نزدیک میکنه.
ماندانای عزیز دست حدس زدید بنده هم مدتها درگیر مهاجرت و یا ماندن در ایران بودم و همانطور که جاهایی از متن اشاره کردم، بخشی از تجربیات خود را نوشتم. من واقعیت های مهاجرت و ماندن در ایران رو بررسی کردم.
مشکل یک سری محدودیت هاست که باعث میشه خیلیا از ایران برن ی نمونش ورزشکارا ک مجبورن بخاطر حقوق پایین و نادیده گرفتنشون و پارتی بازی هایی که توی ورزش ایران میشه برن همچنین نخبه هایی مث مریم میرزاخانی
من که تا دو-سه ماه دیگه رفتنی ام شما رو نمیدونم لطفا شعار ندید و نظرات واقعیتون رو بگید ما ایرانی ها معمولا وقتی با هم صحبت میکنیم یه چیزی میگیم ولی تو دلمون یه چیز دیگه اس
خیلی مقاله عالی بود تقریبا به پاسخی خیلی ازسوالاتم رسیدم ممنون
هر کسی یه جور زندگی میکنه
ولی جوری تصمیم بگیریم که اگر برگشتیم پشت سرمون رو نگاه کردیم حداقل یه لبخند رضایت به لب داشته باشیم
تحليل جالبي از مهاجرت بود
منم يه جاهايي براي فرار از مواجه شدن با واقعيت هاي زندگي رو به مهاجرت كردم و دو سال از عمرم رو براي گرفتن آيلتس گذاشتم ولي بعدش قوانين عوض شد و منم منصرف شدم
ياد اون روزا افتادم
کشور یکه ای رو هم امتحان نکردید؟
اینکه شما میفرمایید از ادم ها مکان ها و شغل ها مهاجرت کنیم خیلی خوبه ولی تو ایران شدنی نیست هدف من از مهاجرت فرار از همین ادم هاست که نمیتونم تو ایران ازشون دور باشم حداقل فاصله کشور ها فرصت خوبیه برای فراموش کردنشون