3 نشانه رشد و پیشرفت در زندگی
3 نشانه رشد و پیشرفت در زندگی چیست؟
هر پيشرفتي در زندگي ما و هر نشانه اي از رشد، سه بخش دارد:
اول ما متوجه مي شويم كه شرايط كنوني ما ديگر مناسبمان نيست. گاهي اوقات رويدادهاي بيروني اين مسئله را روشن مي كنند- مثلا پدرمان ما را تهديد مي كند كه ديگر از لحاظ مالي از ما حمايت نمي كند- اما گاهي اوقات احساسات دروني ما باعث مي شوند به اين مسئله پي ببريم- مثلا ما از محدوديت هايي كه نمي گذارد آزادانه و آن طور كه مي خواهيم زندگي كنيم ناراحت هستيم.
سپس با پريشاني وارد مرحله گذار مي شويم. شرايطي متفاوت را تصور مي كنيم و شايد حتي بدون اينكه كاملا بدانيم چه رخ مي دهد يا قرار است چگونه زندگي مان را ادامه دهيم، شرايط كنوني را رها كنيم. مثلا گوشي را قطع مي كنيم و مي گوييم “باشه، هر كاري مي خواهي انجام بده،” اما پس از آن در حالتي معلق مي مانيم. با اينكه نمي توانيم به عقب بازگرديم اما هنوز نمي دانيم چه كار كنيم. اين حالت گذار شايد يك روز، يك ماه يا سال ها طول بكشد، تا اينكه سرانجام اتفاقي رخ مي دهد. مثلا كمكي دريافت مي كنيم، احساسات ما روشن تر مي شود، فرصتي مناسب پيش مي آيد، كار خاصي انجام مي دهيم و سپس به يك زندگي متفاوت و رضايت بخش تر قدم مي گذاريم.
پيش از آنكه الن شغل مورد نيازش را بر اساس همزماني پيدا كند، براي او كاملا روشن شده بود كه بايد از پدرش فاصله بگيرد. اما گاهي اوقات رويدادهاي همزماني رخ مي دهند تا توجه ما را به اين حقيقت جلب كنند كه ما بدون اينكه بدانيم داريم تغييري در زندگي مان ايجاد مي كنيم. اين مورد براي يكي از دوستان من به نام سام رخ داد؛ او در يك شركت حسابداري كار مي كرد و پس از مدتي محل زندگي اش را در ايست كوست ترك كرد تا در شعبه سان فرانسيسكو مشغول به كار شود. اما شغل جديد بسيار خسته كننده تر و دشوارتر از شغل قبلي بود و- بر خلاف انتظار او- اين شغل اصلا رضايت بخش نبود. با اينكه سام موسيقي داني با استعداد بود، اما به شدت درگير شغل حسابداري شده بود.
پس از مدتي دو رويداد همزمان اتفاق افتاد: كليسايي كه سام به آنجا مي رفت بودجه اي به دست آورد تا يك برنامه موسيقي را آغاز كند، در همين زمان تصميماتي كه مديران شركت گرفتند باعث شد سام از كار بيكار شود.
البته اين بيكاري ناگهاني و غيرقابل پيش بيني سام را خيلي گيج كرد. اما من او را تشويق كردم كه ماهيت همزماني اين رويدادها را بپذيرد و فرصت هايي را كه در موسيقي وجود دارند، پيگيري كند. سام هم همين كار را كرد. اكنون او درآمد كم تري دارد، اما رضايت خيلي بيشتري از شغلش دارد. او كاري را انجام مي دهد كه مدت ها دوست داشت اما خيلي مي ترسيد كه آن را امتحان كند. ابتدا سام از كار بيكار شد و با اين اتفاق انگار درها به روي او بسته شدند اما پس از آن دري ديگر به روي او باز شد و شغل جديدي پيدا كرد؛ اين رويدادهاي همزمان باعث شد سام داستان واقعي زندگي اش را دنبال كند.
رابرت اچ. هاپک، کشف حکمت اتفاقات
دیدگاهتان را بنویسید