افسردگی
افسردگی
يادم هست در كتاب نظريه انتخاب ويليام گلاسر نوشته بود، اكثر رفتار ما به نوعي حاصل انتخاب ذهن ناخودآگاه ماست. رفتاري مانند خشم، افسردگي و…
ما دچار نوعي بازي ذهني ميشويم و به واسطه اين رفتار شايد دنبال شنيده شدن حرف هايمان و پيروزي در روابط ميشويم. وقتي من انتخاب مي كنم افسرده باشم، به نوعي محاسبه كرده ام كه سود اين رفتار از ضرر آن بيشتر است و من زير سايه اين رفتار ميتوانم به اهدافم برسم. اگر من در زندگي افسرده باشم، ديگر كسي در محل كار به من مسئوليتي نخواهد سپرد و در محيط خانه نيز انتظاري از من نخواهد بود.
هر وقت كسي بخواهد مسئوليت و رفتاري از من انتظار داشته باشد، با خود ميگويد: او كه افسرده است و مسئوليتي به من نميسپارد. شايد من بصورت عمدي اين رفتار را به نمايش نگذارم، ولي در ناخودآگاه خودم از آن لذت مي برم.
ميبينيد؟ به اين طريق من ميتوانم عاري از مسئوليت پذيري، در منطقه امن خودم زندگي كنم و كسي توقع رفتاري از من ندارد.
در ان ال پی نیز باور بر این است که میتوان با تغییر برنامه ریزی ذهن، رویکرد جدیدی در رفتار خود ایجاد کرد. برای ساخت رفتار جدید ابتدا باید ریشه آنرا پیدا کنیم و سپس با جایگزین کردن رفتار جدید، به نتایج خارق العاده ای برسیم.
دیدگاهتان را بنویسید