چرا ما از تغییر و پیشرفت میترسیم؟
چرا ما از تغییر و پیشرفت میترسیم؟
دوستان قدرتمندم سلام. امروز درباره عدم تغيير و پيشرفت حضورتان مطالبي رو ارائه ميديم كه اميدواريم مفيد باشه.
خب به نظر میاد که تغییر چیز خیلی خوبی باشه ولی معمولاً نسبت به این موضوع مقاومت میکنیم و خیلی راحت نمیتوانیم تغییر را بپذیریم.
دلیلش برمیگردد به ساختار مغز ما، مغز بهگونهای رفتار میکند که دوست داره همه چیز مثل همیشه باشه و تغییر تا حد ممکن کم باشه به خاطر همین گفته میشه کار مغز حفظ حالت موجود هست و به خاطر همین وقتیکه ما حرف از تغییر میزنیم، خب مغز یک مقدار مقاومت میکند و اون ترس وجود دارد.
سؤال این هست که آیا واقعاً ترس چیز بدی هست یا نه؟
متأسفانه همیشه به ما گفتند ترس چیز بدی هست، نباید بترسید، مرد که نمیترسد و واسه چی میترسی
درصورتیکه اصلاً ترس چیز بدی نیست، بهتره بدونیم ترس میتواند یک اتفاق خوب باشد، یک نشانه خوب و یک تابلوی راهنمایی زیبا باشه، برای اینکه ما داریم یک کار درست را انجام میدهیم، چون هر بار که میترسیم یعنی یک کار بزرگ داریم انجام میدهیم.
در کسبوکار ، وقتی میخواهیم تغییر کنیم از ترس اینکه نکند نتیجه نگیریم و یا هر چیز دیگری ممکنه دست به اقدام نزنیم، درصورتیکه خب این واقعاً نشدنی هست یعنی اگر بخواهیم پیشرفت بکنیم باید بپذیریم که تغییر باید وجود داشته باشد.
بنابراین نکته اول باید بدانیم ترس نشانه خوبی هست و نشانه بدی نیست.
هر بار که ترسیدیم شاید خوب باشه که دستمان را بگذاریم رو قلبمون و بگوییم خیلی خوشحالم که دارم میترسم یعنی اینکه دارم کار بزرگی را انجام میدهم.
نکته بعدی این هست که باید بپذیریم اگر تغییر نکنیم بدون هیچ تردیدی توی بازار کسبوکار و یا خیلی چیزهای دیگر از بین خواهیم رفت و نمیتوانیم خیلی خوب رشد کنیم، چون رقبای ما تغییر را میپذیرند، رشد میکنند و ممکن هست جایگاه ما رو به دست بیاورند بنابراین اینرو هم باید در نظر داشته باشیم.
من پیشنهاد میکنم همیشه هر کاری که انجام میدهیم در هرلحظه از خودمان بپرسیم اگر به همین روندی که دارم زندگی میکنم ادامه بدهم ده سال بعد به کجا خواهم رسید.
این خیلی مهمه ببینم آیا من این کارهایی که دارم انجام میدهم، ایدههایی که دارم، روند زندگیام و مدل ارتباطم من را به هدفم میرسونه و اگر اینطور ادامه بدهم ده سال بعد به اون نقطه مطلوبم میرسم، یا اینکه لازمه کارهای دیگهای باید انجام بدهم.
مورد بعدی این هست که تغییر یک کار خیلی بزرگ است و خیلیها حاضر نیستند بپذیرند و این میتونه اتفاقاً مزیت ما باشد.
من این جمله رو خیلی دوست دارم میگوید:
امروز کارهایی رو انجام میدم که دیگران حاضر نیستند انجام بدهند تا فردا کارهایی رو انجام بدم که دیگران نمیتوانند انجام بدهند.
یعنی من سختیهای رو میکشم، تلاشهایی رو میکنم، شکستهایی رو میخورم که بقیه حاضر نیستند ریسک کنند بیایند به این سمت و چنین کارهایی رو انجام بدهند، ولی من اینها رو میپذیرم تا فردا بتونم به موفقیتهایی برسم که بقیه نرسیدند و این میتونه به آدم حس خوبی بده. البته گفته های من به این معنی نیست که حالا دیگه همینجوری بیحسابوکتاب ریسک کنیم سرمایه مان را درخطر قرار بدهیم و همینطور اقدام بکنیم. نه!
باید اینها حسابشده باشه، منطقی باشه، با بررسی بازار و شرایط مختلف و کاملاً علمی، اما باید بپذیریم بهرحال هر موفقیتی یک ریسکی داره، هر کاری که انجام میدهیم مستلزم ریسکی هست و اگر بخواهیم بدون ریسک کردن موفق بشویم مثل این هست که بخواهیم بدون متولد شدن زندگی کنیم و این نشدنی هست و لازمه موفقیت این هست که ریسک بکنیم البته ریسک درست و منطقی.
دیدگاهتان را بنویسید