قله را اشتباهی بالا آمدی
قله را اشتباهی بالا آمدی
همرنگ شدن برای دریافت پذیرش از سوی دیگران مانند خوابیدن روی تخت خواب پروکراستیز در اسطوره یونان است. مسافران در راه سفر آتن روی این تخت خواب خوابانده میشدند. اگر کوچکتر از آن بودند، آنقدر کشیده می شدند تا هم اندازه این تخت شوند و اگر بزرگتر از آن بودند، دست و پای آنان را می بریدند تا هم اندازه تخت شوند.
تعداد کمی هم اندازه این تخت خواب بودند. اینها همان افرادی هستند که به سادگی می توانند با دیگران همرنگ شوند و با خوشحالی این کار را انجام می دهند. ما برای همرنگ شدن با اجتماع شاید بهای زیادی را بدهیم. شاید بخش هایی از ما بریده شود یا بخش هایی آنقدر بزرگ شوند که که عمق و معنایی در آنها وجود نداشته باشد.
مسافرانی که از تخت خواب پروکراستیز به سلامت گذر می کردند و به آتن وارد میشدند، با خود این چنین فکر میکردند که تحمل این سختی ها ارزشمند است. در دنیای امروزی هم گاهی اوقات موفقیت اینگونه است. شاید اهدافی که انتخاب کردیم بر اثر سایه ها و عقده های ما باشد. شاید این اهداف مال ما نباشد.
در این حالت یا به اهداف نمی رسیم یا اگر برسیم حال خوبی نداریم، چون اهداف مال ما نبودند. آنها ارزشهایی بودند که اطرافیان القاء کرده اند ولی وجود ما خواهان چیز دیگری بوده است. شاید ما معنی موفقیت را درست درک نکرده باشیم.
وقتی میگوییم من میخواهم موفق شوم، یک خواسته کلی را مطرح میکنیم. موفقیت از نظر هر شخصی معنای خود را دارد. یک نفر اگر به بالاترین مدارج علمی برسد، خودش را موفق میداند، فرد دیگری اگر ثروتمند شود به موفقیت رسیده است.
پس در ابتدای هدفگذاری توجه کنیم که موفقیت از نظر ما چیست؟ انجام کارهایی که از آن لذت میبریم و پرورش توانایی ها و مهارتهایمان، میتواند ما را در این راه کمک کند.
ویلیام برویلر نیز در کتاب خود داستان جالبی ر ادر این خصوص نقل می کند. او میگوید افرادی که موفقیت را درست درک نکرده باشند و طبق نظرات دیگران و بصورت سطحی و تحت تاثیر سایه های شخصیتی به موفیت برسند، این موفقیت پوچ و بی معنا خواهد بود و متوجه میشوند قله را اشتباهی بالا آمده اند.
دیدگاهتان را بنویسید