براي موفقيت چكار كنيم؟
براي موفقيت چكار كنيم؟
جلسه آخر يكي از دوره هاي مهندسي ذهن با متد ان ال پی NLP بود كه داشتيم مرور ميكرديم كه چه روزهاي خوبي را در كنار دانشجويان گذرانديم. من معمولا روز آخر هر دوره را با دوستان به بحث آزاد ميگذرانيم و آنها از تصميمات و برنامه هاي آينده خود ميگويند. اين روش دو حسن دارد: اول اينكه اگر هدفي را در يك جمع مطرح كنند، تعهد دارند كه آنرا اجرايي كنند و دوم اينكه اگر مشكلي در آن باشد به كمك هم ميتوانيم آنرا اصلاح كنيم.
داشتم براي آنها از سالها قبل ميگفتم كه براي ياد گرفتن يك ساز موسيقي سنتي اقدام كردم. در روزهاي اول از استاد خودم خيلي سئوال ميپرسيدم و خيلي عجله داشتم كه ” همه ” تكنيك ها را اجرا كنم. دنبال نت ها و قطعات معروف مي گشتم كه با يادگيري آنها، در مجالس دورهمي دوستان گل كنم. فانتزي من اين بود كه وقتي آهنگي اجرا ميكنم، همه تشويقم كنند و كلي تعريف و تمجيد نثارم كنند.
وقتي از استادم ميپرسيدم كه تو هم همان نتي كه من ميزنم را ميزني،پس چرا انقدر باهم متفاوت هستند. او ميگفت كه براي يادگيري يك تكنيك كوچك چند ماه وقت صرف كردم، من اصلا درك نميكردم كه چرا بايد براي يك حركت سريع دست يا جابجايي آن، انقدر وقت صرف كرد؟ بگذريم كه من هيچوقت نتوانستم آن تكنيك هاي ريز را ياد بگيرم.
اما اصل مطلب: هميشه دغدغه اين را داشته ام كه دانشجويان با بيشترين بازدهي از دوره خارج شوند. حتي در آخر دوره برگه هاي نظر سنجي به آنها ميدادم تا به من فيدبك بدهند تا در دوره هاي بعدي اشكالاتم را برطرف كنم.
دانشجوياني را ديده ام كه انتظار دارند كه 100% مطالب هر دوره را ياد بگيرد. وقتي براي آنها از خاطراتم ميگويم كه من هم وقتي در اين دوره ها بودم،هميشه بدنبال حداكثر يادگيري بودم ولي براي يادگيري آنها وقت صرف نميكردم. واقعيت اينست كه شايد مطلب ارائه شده، موضوعيتي با من نداشته باشد و من به آن مبتلا نشده باشم، پس در آن برهه آنرا درك نخواهم كرد.
نبايد گول كلاسهايي را خورد كه وعده تغيير در چند روز را ميدهند. اصلا چه كسي ميتواند چنين ادعايي داشته باشد؟ اگر قرار است در مسير خود شناسي قدم بگذاريم، ديگر چه اصراري داريم كه پروژه تعريف كنيم و دنبال تعهد بگرديم كه كسي بيايد و حال ما را در يك فاصله مشخص زماني خوب كند؟ من هميشه به دوستان ميگويم كه كلاس هاي خود شناسي مثل ساختن خانه است.
برخي ميگويند، اين خانه را در يك روز ميتواني بسازي ولي بعد كه توجه ميكني،متوجه ميشوي كه مصالح پيش ساخته در كار است و تو يك شبه ميتواني به اوج برسي و توهم خانه را داشته باشي.
اما روانشناسي عمقي مانند اينست كه خانه اي را از پي بسازي. شايد اين پروسه زمانبر باشد، ولي خانه اي كه ساخته ميشود، در مقابل هر آسيبي مقاوم خواهد بود. در طي ساختن خانه شايد سختي هاي زيادي متحمل شويم، اما براي يك عمر خيالمان از باد و باران راحت خواهد بود كه مبادا خانه را خراب كنند. اگر قصد داريد در مسير خودكاوي قدم بگذاريد، از خود بپرسيد كه آيا بهاي آنرا خواهيد پرداخت؟
افرادي را ميشناسم كه در دوره هاي مختلف شركت ميكنند اما با كوچكترين تنشي، به سر پله اول برميگردند و ميگويند، چرا اين دوره ها به من كمكي نكرد؟ انگار قرار است پس از يك دوره كوتاه، ما موفق ترين انسان دنيا خواهيم شد و هيچوقت حالمان بد نخواهد شد.
اگر بپذيريم كه حال بد هم جزئي از زندگي است و آنها حرفهاي بيشتري براي ما دارند، اتفاقا حال خوبمان هم ماندگارتر خواهد شد.
دیدگاهتان را بنویسید