چرا بی انگیزه می شويم؟
چرا بي انگيزه مي شويم؟ داشتم كتاب سليگمن را مي خواندم. مثالهاي زيبايي از انسانهاي قانع و كمالگرا داشت. انسانهاي قانع، استانداري براي سطح مالي، درآمد، عواطف و… دارند كه اگر به آنها برسند، خوشنود هستند. اما افراد كمالگرا، داراي استانداردي نامحدود در زندگي خود هستند و اين استاندارد، انتهايي ندارد. به طور مثال اگر افراد قانع تعيين كرده باشند كه ماهيانه 2 ميليون درآمد داشته باشند و به آن برسند، رضايت لازم را دارند و از آن لذت ميبرند، در حاليكه افراد كمالگرا، با رقابت ذهني كه براي خود بوجود مي آورند، دائما در حال تعيين استاندارد جديد و دستاوردي عظيم هستند تا از اين طريق احساس آرامش كنند.
این مطلب را بخوانید: ان ال پی چیست؟
در اين بين اگر خواسته هاي آنان( گروه كمالگرا) برآورده شود، نه تنها خوشحال نميشوند، بلكه براي فتح قله اي ديگر دورخيز مي كنند. اين رفتار در سطح ناخودآگاه، مربوط به شرايطي ميشود كه فرد از جوابگويي به مسائل دروني ذهن طفره ميرود و تلاش دارد در بيرون از ذهن آنرا جستجو كند.
در حالت دوم، اگر به خواسته هاي خود نرسند هم دچار” بي انگيزگي “ميشوند. اما از آنجايي كه خود را با ديگران مقايسه مي كنند و در مسابقه اي بي پايان به سر ميبرند، به تلاش بي دريغ ادامه ميدهند تا روزنه اي از اميد را بيابند. بي انگيزگي نيز انواع مختلفي دارد كه ما عادت كرده ايم اين واژه را با رفتاري منفعلانه بشناسيم.
واقعيت اينست كه گاهي تمام تلاش خود را مي كنيم ولي اين رفتار بدليل شوق رسيدن به هدف نيست، بلكه تلاشي نااميدانه براي فرار از حس پوچي است. اگر بخواهيم دقيق تر بررسي كنيم، دو نوع بي انگيزگي وجود دارد. بي انگيزگي سياه كه فرد را بي رمق و افسرده ميكند و رفتارهاي منفعلانه اي بروز ميدهد كه به براي ديگران هم ملموس است. در اين حالت، فرد از دنياي واقعي فاصله ميگيرد و ترجيح ميدهد جريان آب او را به جلو ببرد.
اما دسته ديگري از افراد، داراي بي انگيزگي سفيد هستند و از آنجايي كه در پي معناي زندگي و دنيا، نتوانسته اند به پاسخ سئوال خود برسند، آنرا با كار زياد، كم خوابي و كلاس هاي آموزشي جبران مي كنند. در اين حالت، فرد نااميدانه به هر روشي متوسل ميشود تا گوشه از نارضايتي دروني را كاهش دهد و دست به تجربيات عجيب ميزند. در اين وضعيت، فرد به نداشته هاي خود توجه دارد و دائما از عقب ماندن خود در مسابقه زندگي هراس دارد.
شايد افرادي كه بدنبال كميت هايي مثل بزرگ كردن متراژ خانه، عوض كردن هر ساله خودرو و… هستند نيز در واقعيت به چنين نگرشي دچار باشند و اسم آنرا تلاش و داشتن هدف بگذارند. در نهايت بازهم يادآور ميشوم، زماني ميتوان فهميد كه در چنين شرايطي هستم يا نه كه به روحيه و حال خود توجه كنيم. اگر حين تلاش و كار زياد بازهم حال خوبي داريم و از دستاوردهاي آن لذت ميبريم، شايد دچار بي انگيزگي سفيد نباشيم. در غير اينصورت بايد در رفتار خود بازنگري كنيم و به دنبال دليل بي انگيزگي باشيم.
دیدگاهتان را بنویسید